سروده مهـــــــــر وطن

ساخت وبلاگ
شکستن حرمتها!بس که بد میگذرد زندگى اهل جهانمردم از عمر چو سالى گذرد، عید کنند..  صائب تبریزیاین روزها روی جلد اکثرمجلات اروپایی به این مضمون آراسته است -آیا حقیقت مرده است-و من می پرسم حقیقت در کجای آرزوهای بشری بیتوته کرده است...که نای برخواستن ندارد و اصلا حقیقت چیست و چه باید باشد ...تا اندکی از وسواس و دلهره و رنج معاصر بشر التیام یابد زیراجهانی که مدهوش چشم مست و می ناب اخلاق و مدارا  نیست و قدرت در ید زنگیان مست است بهتر از این نمی شود ....هر چند علیرغم این همه مصائب شخصا دوست دارم در این روزهای اخر سال ۱۴۰۲ اهالی  قدرت و قداست تمامیت خواهی  یه جایی به تامل در خود بنگرند و به سرنوشت پیشنیان خود  و به حال و احوال بشر درمانده از این همه فقر و فاقه و ظلم  نظری به حرمت بیندازند  که در کجای شطرنج دوستی یا دشمنی ایستاده اند .... برای عمر تاریخ مدون بشر سالها که هیچ ،قرنها هم بگذرد در آنچه آسایش و  سلامتی به مفهوم اخلاقی آن جایگاهی نمی بینم...درجهانی که هر کس نقطه مقابل من است بلقوه یک دشمن به حساب می آید .. ..ومثل اینکه دشمنی در تراز آدمی جزیی از ذات او شده است در حالی که امروز علوم انسانی خردورز  دارد تلاش می کند که به نتایجی برسد که بتواند دشمنی ها در فرهنگ بشر چون ویروسی بدخیم علاج شود اما دریغ و بعید‌،  ظاهرا سیاست تنها راه نجات بشر را بسط دشمنی و ویرانی و تبعیض می داند از رنگ و نژاد تا تبعیض خودی و غیر خودی   ماهشهر علی در باره خشنونت و بحران جمهوریامروز مروری داشتم بر کتاب بحران های جمهوری نوشته فیلسوف سیاسی معاصر هانا آرنت ، وی در این کتاب نه فقط به نقد دولت و شهروندان و مفاهیم علوم سیاسی می پردازد بلکه با تو سروده مهـــــــــر وطن...
ما را در سایت سروده مهـــــــــر وطن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3alibahar7 بازدید : 12 تاريخ : دوشنبه 20 فروردين 1403 ساعت: 18:40

من در جنگ بودم امروز جستجو کردم در سایت ملی ارتش نوشته بود مدت زمان حضور اینجانب در جبهه ۷۶۵ روز به عنوان ستوان دوم وظیفه  که از نظر آنها فقط یک ایثار خشک و خالی بود بی عقبه و من خوشحالم که در جنگ میهنی شرکت کردم آن هم برای مدت ۷۶۵ روز و ورقه رشادت هم از فرمانده یگان مربوطه که انسان شجاعی بود دریافت کردم . من همواره از جنگ متنفر بودم و در بدترین شرایط سعی کردم سلاح به دست نگیرم اما خوب به سربازان همراهم فرمان می دادم بجگند و از ابزار و ادوات جنگ استفاده کنند یادم می‌آید از آخر اسفند ۶۶ تا بهار ۶۷ یگان ما که تیپ ۷۵۰ تکاور بود در لشکر 84 خرم آباد کلی عملیات زمینی داشتیم و تعداد زیادی از دوستانم را در آن عملیات ها از دست دادم . عنوان کلی عملیات نصر بود بر روی تپه های آهنگران و ما علاوه بر کشته و زخمی شدن تعدادی زیادی از همرهان عده ای  را در صحنه نبرد جا گذاشتیم از مهدی بچه تهران تا ستوان همایون ضیایی و خیلی های دیگه را که فراموش کردم . گردان ما مدتها در تیر رس دشمن بود و راحت گلوله باران می شدیم و من علیرغم آن همه شدائد زنده ماندم که رنج ها و زجرها و آزارهای بعدی را به چشم ببینم و مثل کرگدن با پوستی کلفت به زندگی ادامه بدهم ظاهرا قرار بود کارت ایثار بفرستند که نفرستادند و قرار بود خدماتی به ما بدهند از قبل کارت ایثار ملی که ندادند و فعلا در حد خالی بندی ست و نمی دانم چرا جادوی خیال و خواب دم صبحی هنوز اجازه نمی دهد از وسط میدان مین برگردم !    ماهشهر صبح فروردین  ۱۴۰۳ علی  ۱ ۰ ۰۳/۰۱/۱۹ علی ربیعی(ع-بهار) سروده مهـــــــــر وطن...
ما را در سایت سروده مهـــــــــر وطن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3alibahar7 بازدید : 10 تاريخ : دوشنبه 20 فروردين 1403 ساعت: 18:40